خراشهای عشق مادر
نوشته شده توسط : یاس تنها

چندسال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از تماشای شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند، وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود، تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.

تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت.

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دوماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد. پاهایش با آرواره تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.

خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را نشان بدهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد سپس بازوهایش را نشان داد و با غرور گفت: این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.




:: بازدید از این مطلب : 829
|
امتیاز مطلب : 403
|
تعداد امتیازدهندگان : 125
|
مجموع امتیاز : 125
تاریخ انتشار : 30 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
حسین در تاریخ : 1393/1/10/7 - - گفته است :
باسلام
لطفاً برای حمایت از ما برروی لینک زیر کلیک کنید
www.starnet.hamvar.biz
http://pcobux.pcomoney.com/?r=starnet
کافیست یکبار امتحان کنید پشیمان نمی شوید . بیا ببین چه خبره !!!!!

/weblog/file/img/m.jpg
fati در تاریخ : 1392/2/19/4 - - گفته است :
سلام دوست من وب قشنگی داری اگه دوست داشتی لینکم کن وخبربده تالینکت کنم

/weblog/file/img/m.jpg
zizi در تاریخ : 1391/10/11/1 - - گفته است :
vaghean tahte tasir gharar gereftam ...khayyyyyyyyyyyly ghashang bood


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: